نوشته شده توسط : YOUNES

حضور بی تو

پذیرفتن نیست

ای دست نیافتنی ترین موجود

ما به حضور گرم تو

وابسته ایم

آه، ای دوست داشتنی ترین خیال

سهم من از این حضور چیست؟

یک دنیا فاصله؟

یک عمر روزشماری؟

یا یک عالم بی تابی تا دیدار؟

ای همراه بودنی ترین همراه

مسیر بی همراهی تو، سرابی بیش نیست.



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 12 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

می روم

تنها و غبار آلود

آن هنگام که

سوسوی چراغک های آسمان دل

تنها امید من است.

از پی هم می رود

در دل،

اندیشه هایی،

به نجوا می نشینم

به شب، عشق

می ترواد لبخند زندگی

از چشم ای خیره بر آستان دوست

می شوید، تنهایی و غبار را

از تن خسته



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : 12 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

خانوما توجه کنن: اینها قانون های مردا هستن؛

 همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن.

 

توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره «1» هستن!!!!!!!!!!!

1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست! 

1. گریه کردن یعنی باج خواستن!

1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم؛ با گوشه زدن به جایی نمی رسین.

1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با «بله» و «خیر» جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم! 

1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه! 

1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟!

1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده!


1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم! اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟!

1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!

1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم!

1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم!

1. اگه ما پرسیدیم «چته؟» و شما گفتین «هیچی»، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه چیزیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه! 

1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم! 

1. لباساتون کافیه!

1. کفشاتون هم خیلی زیاده!

1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپلی هم خیلی خوبه!

1. اگه مارو از خونه بیرون میکنین فکر نکنین ما ناراحت میشین لر عکس این برای ما مثل یه پیک نیکه



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 1006
|
امتیاز مطلب : 486
|
تعداد امتیازدهندگان : 153
|
مجموع امتیاز : 153
تاریخ انتشار : 6 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES



هنوز قلب ناتوانم به ياد تو مي طپد


 گويا اميد وصال دارد به او تلقين مي کنم وفادار باش


 و بعد از او دل به ديگري مبند.


 نمي دانستم چهره زيباي تو تا اين حد آتش بر پيکرم مي زند ،


 بارها در روز ديده بر او دوخته و به ياد دوران آشنائيمان


 در کنارش اشک مي ريزم ، اين تنها ارمغان من است در ياد او .


 خدايا حال که او را از من جدا کردي ، اميد روح مرا نامهربان نمودي ،


 باز هم تو را سپاس مي گويم چون عکس او را در کنج اين تنهايي


 مونس جان دردمندم قراردادي و با او سخن مي گويم


 اما وقتي  صداي دلنشين و شيواي هميشگي او بگوشم نمي رسد


 آن وقت بيشتر مي سوزم و مي گريم .


   الهي اين اميد مرا نا اميد مکن .




:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES


 
عشق يعني : دفتر تلفن محرمانه نداشته باشي.
 عشق يعني : مجبور نباشي تنهايي غذا بخوري.
 عشق يعني :رازي بين من و تو.
 عشق يعني : آرزوهاتونو به هم ديگه بگين.
 عشق يعني : يه کيک خونگي براي روز تولدش.
 عشق يعني : به هزار زبون بهش بگي دوستش داري.
 عشق يعني : کسي که دلتو ببره.
 عشق يعني. : بعضي وقتها اشک زياد ريختن.
 عشق يعني : همين کنار هم بودن.
 عشق يعني : همون نيرويي که توي فضا مي چرخه.
 عشق يعني:احساس فوق العاده اي که همه جادوروبرت هست.
 عشق يعني : آدم احساس کنه زمين زير پاش نيست.
 عشق يعني : ضربه فني شدن.
 عشق يعني : کاري کني که به جز عشق تو هيچي نبينه.
 عشق يعني : اين فکر که چقدر خوبه که اون تو رو بخواد.
 عشق يعني : قشنگ ترين لباساتو براش بپوشي.
 عشق يعني : ترانه که تو رو به ياد اون مي ندازه.
 عشق يعني : بزاري از خودش تعريف کنه.
 عشق يعني : منتظر تلفنش باشي.
 عشق يعني : بدوني واسه تولدش چه هديه اي دوست داره.
 عشق يعني : ديدن خوشحاليش.
 عشق يعني : با نگاهت اونو به خودت جذب کني.
 عشق يعني : غرورش رو جريحه دار نکني.
 عشق يعني : سليقه شو مسخره نکني.
 عشق يعني : فکر نکني مجبوره تا ابد با تو بمونه.
 عشق يعني : وقتي ديدنش کافيه تا تو رو از خود بي خود کني.
 عشق يعني : لباسي رو که برات خريده بپوشي.
 عشق يعني : زير نور مهتاب براش شعر بخوني.
 عشق يعني : وقتي خوابه تماشاش کني.
 عشق يعني : بدون اون انگار توي بيابونه سر گردوني.
 عشق يعني : دلشو نشکني
عشق يعني : وقتي اونو مي بيني داغ کني.
 عشق يعني : واسش آوازه عاشقانه بخوني.
 عشق يعني :مرتب ببريش بيرون
 عشق يعني : بهش بگي که بدون آرايشم قشنگه
 عشق يعني : نقطه ضعفاشو بشناسي
 عشق يعني : ستاره ي محبوبش باشي




:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES


دوستي گلداني ست



                 که دميده است براو شاخه گلي


                                برلب هر برگش


                                            نقشي از نقش بهار


                                                                از طراوت سرشار


             بشکند روزي اگر شاخه اي از اين گل سرخ


                                                                    دوستي مي ميرد


                                                                                 آشتي مي رود از خانه ما




:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

 

 

عشق يک جوشش کور است و پيوندي از سر نابينايي،
دوست داشتن پيوندي خودآگاه واز روي بصيرت روشن و زلال .


 

عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد وهرچه از غريزه سر زند بي ارزش است،
دوست داشتن از روح طلوع مي کند وتا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج ميگيرد .


 

عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست،و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر ميگذارد


 

دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي ميکند.


 

عشق طوفاني ومتلاطم است،
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

عشق جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني "فهميدن و انديشيدن "نيست،

دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر ميرودو فهميدن و انديشيدن را از زمين ميکند
و باخود به قله ي بلند اشراق ميبرد.


 

عشق زيبايي هاي دلخواه را در معشوق مي آفريند،
دوست داشتن زيبايي هاي دلخواه را در دوست مي بيند و مي يابد.

عشق يک فريب بزرگ و قوي است ، دوست داشتن يک صداقت راستين و صميمي،بي انتها و مطلق
.

عشق در دريا غرق شدن است،

دوست داشتن در دريا شنا کردن.

عشق بينايي را ميگيرد،

دوست داشتن بينايي ميدهد.

عشق خشن است و شديد و ناپايدار،

دوست داشتن لطيف است و نرم و پايدار.

عشق همواره با شک آلوده است،

دوست داشتن سرا پا يقين است و شک ناپذير.

ازعشق هرچه بيشتر نوشيم سيراب تر ميشويم،

از دوست داشتن هرچه بيشتر ،تشنه تر.


 

عشق نيرويي است در عاشق ،که او را به معشوق ميکشاند،
دوست داشتن جاذبه اي در دوست ، که دوست را به دوست مي برد.

عشق تملک معشوق است،

دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست.


 

عشق معشوق را مجهول و گمنام مي خواهد تا در انحصار او بماند،
دوست داشتن دوست را محبوب و عزيز ميخواهد وميخواهد که همه ي دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ،داشته باشند.

در عشق رقيب منفور است،

در دوست داشتن است که:“هواداران کويش را چو جان خويشتن دارند
که حسد شاخصه ي عشق است

عشق معشوق را طعمه ي خويش ميبيند
و همواره در اضطراب است که ديگري از چنگش نربايد
و اگر ربود با هردو دشمني مي ورزد و معشوق نيز منفور ميگردد .


دوست داشتن ايمان است و ايمان يک روح مطلق است
يک ابديت بي مرز است ; که از جنس اين عالم نيست




:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES




در مصلحت عشق جز وفا نميدانم
کنار عشق بمانم چون جفا نميدانم
بر دورويان عالم جز جفا نميدانم
هديه اي بهتر از عشق از خدا نمي خواهم
در زلالي عشق جز صفا نميدانم
چون عاشقم ترک وفا هرگز نميدانم
خرده بر من نگير که جز وفا نميدانم.....




:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 430
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES


 


 

من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد



 

  خدا گفت : نه



 

   آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني


 

  من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد


 

خدا گفت : نه


 

  روح تو کامل است . بدن تو موقتي است  


 

  من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد


 

  خدا گفت : نه





 

  شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است


 

    من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد


 

  خدا گفت : نه  


 

  من به تو برکت مي دهم
خوشبختي به خودت بستگي دارد


 
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد

 

  خدا گفت : نه


 

  درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد


 

    من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد


 

  خدا گفت : نه


 

 تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي


 

  من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد


 

  خدا گفت : نه


 

    من به تو زندگي مي بخشم تا تو از هم? آن چيزها لذت ببري


 

    من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم


 

    خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتي


 
امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده

 

  باشد که خداوند تو را برکت دهد...


 

  براي دنيا ممکن است تو فقط يک نفر باشي ولي براي يک نفر، تو ممکن است به انداز? دنيا ارزش داشته باشي


 

  داوري نکن تا داوري نشوي . آنچه را رخ مي دهد درک کن و بدان که برکت خواهي يافت





:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES



بهترين و جديدترين خدمات وبلاگ نويسان جوان                www.bahar22.com


بهاربيست                   www.bahar22.comاي نازنين جواب معماي من تويي

تنها چراغ روشن شبهاي من تويي

وفتي دلم گرفت از انبوه ابرها بهاربيست                   www.bahar22.com

احساس آفتابي دنياي من تويي

بهاربيست                   www.bahar22.comاي سرو سربلند! دلم بال و پر گرفت

آواز آسماني روياي من تويي

خونم به گردنت اگر از من جدا شويبهاربيست                   www.bahar22.com

زيرا دليل روشن فرداي من تويي

بهاربيست                   www.bahar22.comامشب هواي کوه و بيابان به سر زده است

دست مرا بگير که مجنون من تويي

 

 بهار-بيست دات کام   تصاوير زيبا سازي وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات کام   تصاوير زيبا سازي وبلاگ    www.bahar22.comتا حالا تو زندگي اين حس برات بوجود اومده (احساسش کردي) که دلت براي کسي اون قدر (اون قدر) تنگ ميشه که دوست داري اونو از روياهات بيرون بکشي و توي دنياي واقعي بغلش کنيبهار-بيست دات کام   تصاوير زيبا سازي وبلاگ    www.bahar22.com



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 117
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

اسير عشق

آينه پرسيد که چرا دير کرده است ؟ نکند دل ديگري اورا اسير کرده است ؟ خنديدم و گفتم او فقط اسير من است تنها دقايقي چند تاخير کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شايد موعد قرار تغيير کرده است خنديد به سادگيم آينه و گفت احساس پاک تورا زنجير کرده است گفتم ار عشق من چنين سخن مگوي گفت : خوابي سالها دير کرده است در ايينه به خود نگاه ميکنم آه عشق او عجيب مرا پير کرده است راست گفت آيينه که منتظر نباش او براي هميشه دير کرده است



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

 

عاشق واقعي باش



 

عاشق واقعي خودخواه نيست ،اگه خودخواه بود  اون عاشق واقعي نيست  عاشق واقعي آرزو هاش و در خوشبختي معشوقش ميبينه نه در کنار اون بودن . عاشق واقعي حاضره از با ارزش ترين چيزها براي خوشبختيه معشوقش بگذره اگه حاضر نبود اون عاشق واقعي نيست . عاشق واقعي فقط به خدا و معشوقش  فکر ميکنه ، ميگه من عاشق شدم ، عاشق يکي از بنده هاي تو ، هر چند خودش بهتر از هر کسي ميدونه ولي با اين وجود بهش ميگه ، بهش ميگه که خدايا اون و به تو سپردم ، خودت يار و ياورش باش . تو که عاشقي رو تجربه کردي نبايد از عاشق شدنت پشيمون بشي اگه پشيمون شدي بدون تو عاشق واقعي نيستي عاشق واقعي اون کسيه که فقط نگاهش فکرش به يک نفر باشه در غير اين صورت اون عاشق واقعي نيست  .و در اخر سر هم عاشق واقعي اون کسيه که فقط جاي يک نفر تو قلبش باشه جاي پاي يک نفر توقلبش باشه اگه غيرازاين باشه اون عاشق واقعي نيست پس عاشق باش يک عاشق واقعي يک عاشق واقعي

خوب بالا براتون از عاشق واقعي گفتم  الان هم ميخوام از عشقهايي که توش خيانت وجود داره بگم اخه چرا عشق رو به بازي ميگيرين البته(بعضي ها)ديگه تو اين زمونه الان حرمت عشق رو شکستن عشق واقعي خيلي کم پيدا ميشه عشق خيلي احترام داره اگه حرمت عشق شکسته بشه اگه قلب يک نفر رو بشکني اينو مطمئن باش خدا قلب تو رو ميشکنه هيچ وقت با احساس کسي بازي نکن يا بهش نگو دوستت دارم يا اگر هم گفتي تا اخرش تا پاي جونت پاش باش فقط با


 احساس کسي بازي نکن


 دوستت دا رم عزيزم خيلي خيلي خيلي .خيلي ها مي گن اگه به معشو قت زياد بگي دوستت دارم اون زود تو رو از ياد مي برد و به کس ديگري عشق مي ورزد ولي من به تواطمينان دارم پس دوستت دارم دوستت دارم


 



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 114
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 12 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي
تمامي ذرات وجودت عشق را فرياد مي کرد
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم
اي کاش مي دانستي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمي شکستي
گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزردي
که اين غريبه ي تنها , جز نگاه معصومت پنجره اي
و جز عشقت بهانه اي براي زيستن ندارد
اي کاش مي دانستي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه چيز را فدايم مي کردي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و مرا از اين عذاب رها مي کردي
اي کاش تمام اينها را مي دانستي

 



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

قاصدک
 
روزی روزگاری عاشقی در گوشه ای نشسته و غم گرفته بود……
 
از یار و یاورش دور بود و غمی بالاتر از غم عاشقی در دل داشت ….
 
در حالی که اشک میریخت و هق هق دلتنگی به سر میداد
 
 قاصدکی  بر روی دستان اون نشست….. گویا از سوی کسی آمده بود……
 
قاصدکی که انگار  شبنمی بر روی آن نشسته بود…..
 
شبنمی که بوی اشک میداد ، بوی عاشقی میداد و در نگاه آن شبنمی که
 
 بر روی قاصدک نشسته بود چشمان خیس یارش نمایان بود……….
 
عاشق دلتنگ تر شد و بغض گلویش را گرفت ….. قاصدک را با دستانش گرفت
 
 و  با آن درد دل هایش را سر داد و بر آن بوسه  ای زد 
 
و در جواب با نفسی از اعماق وجودش قاصدک را فرستاد...
 
اما قاصدک پرپر شد ، شکسته شد و از ادامه سفر بازماند…….
 
سنگینی اشکهای عاشق بر روی قاصدک مانع سفر کردن او شد.....
 
تمام درد دل ها بر باد رفت و تمام اشکهای عاشق نیز بر زمین ریخت …..
 
عاشق از دلتنگی شکسته شد و معشوق نیز در آن سوی دنیا
 
 همچنان منتظر قاصدک ماند تا از این انتظار تلخ پر پر شد....



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

عشق را درتو

تو را در دل

دلم را موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش ، خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 543
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

ذره ذره ی وجودم تو را صدا میزند
 
            لحظه لحظه ی عمرم با یاد تو میگذرد
 
            قطره قطره ی خونم با اسم تو عجین شده است
 
            ای کاش میفهمیدی
 
            ای کاش...
 
            ولی حیف که در این وادی ... بی صدا خواهم مرد
 
            بدون آنکه بدانی برای چه
 
            ولی ای کاش لا اقل میدانستی که برای توست
 
            کاش میدانستی که باز هم این من هستم که از خودم میگذرم
 
            این من هستم که میبازم
 
            این من هستم که میمیرم
 
            و باز هم برای تو...آری ... برای تو!
 
            میمیرم تا رها شوی
 
            میمیرم تا خورشید زندگی ات طلوع کند
 
            میمیرم تا فراموشت کنم
 
            و
 
            میمیرم تا تو نمیری
 
            میمیرم تا تو بمانی!
 
            تو بمان با دنیایی که به کام توست ... دنیایی که برای توست ...
 
            دنیایی که در انتظار توست!!!



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

 

 

 

لحظات شادی خدا را ستایش کن

لحظات سخت خدا را جستجو کن

لحظات ارامش خدا را مناجات کن

لحظات دردآور به خدا اعتماد کن

و در تمام لحظات خدا را شکر کن... .



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

عشق یا شهوت ...
تعبیر عاشقانه افراد

طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید چون خودم از خوندنش لذت بردم .

***
آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟

شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .

چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .

شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .

اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .

در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .

عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .

تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .

دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .

هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .

چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .

وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .

عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .

در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .

وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .

به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .

وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .

با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟

تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .

عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .

سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !

اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .

هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .

هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .

اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES


 
 

 

اعتراف عاشقانه

 
آنقدر خوبی که در یک لحظه عاشقت شدم ، عشق را با تمام وجود احساس کردم و

اسیر قلب وفادارت شدم !

آنقدر مهر و محبت در دلت است که باور کردم مثل تو هیچکس در این دنیا نیست!

معنای وفا را برای بی وفایان معنا کردی و ثابت کردی که چقدر به عشقمان وفاداری!

یک آغاز دیگر با قلب پر احساس تو ، آغاز راه خوشبختی با تو ای همسفرم ، چقدر زیباست

و چقدر رویاییست!

آنقدر ساده و بی ریایی که مهرت در همان لحظه اول به دلم نشست !

مهرت مثل یک شبنم بر روی گل ، مثل بوسه ای از سوی تو ، چه عاشقانه به دلم نشست !

آغازی که گویا هیچگاه پایانی نخواهد داشت ، احساس نمیکنم لحظه تلخ جدایی را!

تو بهترینی ای مهربان ، تو برترینی در میان همه عاشقان!

این زندگی تا آخرش با تو بهار است ، این قلب بی طاقتم تا آخرش برای قلب پاکت است!

آنقدر برایم عزیزی که این دلم لحظه به لحظه آرزویش در کنار تو بودن است عزیزم ،

 دلم میخواهد آن لحظه که در کنارمی برایم با آن صدای مهربانت ، درد  دل های

 عاشقانه ات را بگویی و من نگاه به چشمهای مهربانت کنم و گوش کنم به

حرفهای شیرینت ، دستانت را بفشارم و بگویم که خیلی دوستت دارم !

چه زیباست آن لحظه که سکوت فضای عاشقانه ما را فرا میگیرد ، لحظه ای

 که تو به چشمهایم خیره میشوی و من نیز با

صدای آهسته میگویم دوستت دارم و سکوت را با این کلام مقدس میشکنم !

اگر بگویم تا آخرش با تو هستم ، اگر بگویم که هیچگاه تو را تنها نمیگذارم باور میکنی؟

باورش خیلی سخت است ، در این زمانه که دلهای بی وفا فراوان است 

 اما تو ای همیشه ماندنی باور کن که  با تو میمانم تا آخر راه زندگی !

اگر بگویم جز تو هیچکس را در زندگی ام ندارم ، اگر اعتراف کنم که تنها

 تو را در قلبم دارم باور میکنی که من چقدر تو را دوست دارم ؟

باور کردنش سخت است اما امتحان آن مجانیست ،  قلبم را از سینه بیرون می آورم

 تا باور کنی که تنها تو درون آن هستی اما بعد از آن قرار ما بر سر مزار من است !

پس میخواهی باور کن ، میخواهی باور نکن اما به عشق پاکمان قسم باور کن که

 خیلی دوستت دارم..... خیلی دوستت دارم... خیلی دوستت دارم عزیز دلم ............ 

 



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : YOUNES

موضوع انشاء: عشق را تعریف کنید !

 

امروز خانم معلم گفت در مورد عشق انشا بنویسیم، پیش بابا رفتم و از بابایی خواستم در نوشتن انشا بهم کمک کنه، وقتی بابایی از موضوع انشا مطلع شد گفت: این خانم معلمتون هم عاشقه ها! آخه بچه کلاس دومی رو چه به عشق! برو از مامانت بپرس، من اصلا" حال و حوصله ی چنین موضوع انشاهایی رو ندارم! 

 

پیش مامانی رفتم و از مامانی خواستم در مورد عشق برام انشا بگه که یهو مامانی زد زیر گریه و خطاب به بابایی گفت: آهای مرد چطور اون روزا خوب بلد بودی در مورد عشق انشا بنویسی و فرت و فرت برام نامه می نوشتی، اما حالا حوصله ی دو کلوم صحبت کردن در مورد عشق رو نداری؟! اصلا" تو از همون روز اول هم عاشقم نبودی ... مامانی نتونست بیشتر از این ادامه بده و بازم زد زیر گریه، فکر کنم عشق چیز ناراحت کننده ای باشه که مامانی با شنیدن این کلمه حتی از وقتی گلدون چینی اش هم مرد بیشتر اشک ریخت!

 

پیش بابابزرگ رفتم و از بابابزرگ خواستم بهم بگه عشق یعنی چی؟! بابا بزرگ هم بهم دو تا چغک رو که روی درخت نشسته بودند نشون داد و گفت عشق یعنی این! در همون لحظه ای که بابابزرگ گفت عشق یعنی این، یکی از اون دو تا گنجشک توی باغچه مون خرابکاری کرد، فکر کنم بابابزرگ اشتباه میکنه چون اگه عشق این بود خانم معلم این موضوع رو به عنوان موضوع انشا انتخاب نمی کرد!

 

دم در رفتم تا مامان بزرگ رو پیدا کنم و در مورد عشق ازش بپرسم، توی راه یه آدمی رو دیدم که داخل جوی آب دراز کشیده بود، ازش پرسیدم: میتونی بگی عشق چیه؟! ، اون هم یه داستانی رو برام تعریف کرد که شبیه یکی از این فیلم هندی ها بود و می گفت این داستان زندگی خودش بوده، البته من هر چی فکر کردم یادم نیومد اون توی کدوم فیلم هندی بازی کرده، راستش شبیه هیچکدوم از بازیگرای هندی نبود، اون میگفت عشق اونو اینجوری آواره ی کوچه و بیابون و جوی آب کرده! بعد یه چیزی بهم نشون داد که سیاه بود و گفت حالا دیگه عشق من اینه!

 

مامان بزرگ رو با زمبیلش دیدم، یه چیز دراز هم همراهش بود که کادو شده بود، یه عالمه سبزی هم خریده بود، وقتی دید من دارم با اون آقاهه که توی جوی آب بود حرف می زنم دستم رو کشید و گفت دیگه با این جور آدمها حرف نزن، به مامان بزرگ گفتم اون یه آدم عاشق بود، منظورت اینه که با آدمهای عاشق حرف نزنم؟!، مامان بزرگ گفت: اون و عشق؟! عشق کلمه مقدسی است که اون هیچ بویی ازش نبرده. گفتم پس عشق چیه؟!، مامان بزرگ هم گفت وقتی رسیدیم خونه بهت نشون میدم، وارد خونه شدیم، وقتی مامان بزرگ وارد خونه شد مثل همیشه بابابزرگ به استقبالش اومد، بعد یه کاری کردن که من فکر کردم سال تحویل شده! مامان بزرگ اون چیز دراز کادو شده رو داد به بابابزرگم و گفت تولدت مبارک! مامان و بابا هم داشتن نگاه می کردن، بابایی داشت اشک می ریخت وقتی ازش پرسیدم چرا اشک می ریزی گفت توی چشمم خاک رفته، بابایی هر وقت فیلم هندی هم نگاه می کنیم توی چشماش خاک میره، مامانی کیک تولد رو آورد، بابابزرگ کادوش رو باز کرد، یک عصای نو بود، بابا و مامان به اون عصا اشاره کردن و گفتن: عشق یعنی این! به نظرم عشق یعنی عصا و باید برم در مورد عصا انشا بنویسم



:: موضوعات مرتبط: دفتر دل , ,
:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()