
هنوز قلب ناتوانم به ياد تو مي طپد
گويا اميد وصال دارد به او تلقين مي کنم وفادار باش
و بعد از او دل به ديگري مبند.
نمي دانستم چهره زيباي تو تا اين حد آتش بر پيکرم مي زند ،
بارها در روز ديده بر او دوخته و به ياد دوران آشنائيمان
در کنارش اشک مي ريزم ، اين تنها ارمغان من است در ياد او .
خدايا حال که او را از من جدا کردي ، اميد روح مرا نامهربان نمودي ،
باز هم تو را سپاس مي گويم چون عکس او را در کنج اين تنهايي
مونس جان دردمندم قراردادي و با او سخن مي گويم
اما وقتي صداي دلنشين و شيواي هميشگي او بگوشم نمي رسد
آن وقت بيشتر مي سوزم و مي گريم .
الهي اين اميد مرا نا اميد مکن .